کهف خون

مرا به نوکری خود شها تو مفتخر نما

کهف خون

مرا به نوکری خود شها تو مفتخر نما

کهف خون

محبت می کشد و شهید میکند , شهید محبت دوست شدن بهتر از شهید دشنه ی دشمن شدن است...
مرحوم دولابی!!

و تو

سرشته با گل منی

تو صاحب دل منی
.
.
.

آیه محبتی
می کشی مرا حسین...

پیام های کوتاه

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گاه ب گاه» ثبت شده است

۰۵
مهر
۹۴

تقریبا نصف روز گذشته بود که با والدین محترمش اومدن

اومد نزدیکای کلاس و با یک نگاهِ بی رغبت بی توجهی خودشو اثبات کرد

صدا زدم بیا تو

یک حالت خاصی به خودش گرفت شبیه داش مشتی ها سرشو انداخت پایین و فوری رفت آخر کلاس

بلند گفتم سلام

خیلی مردونه و سنگین جواب داد سلام

گفتم : شما اسمتون چیه؟

گفت: پیتر پاکر

گفتم : چی؟

گفت : پیتر پاکر

گفتم خوش اومدین آقای پاکر

تا چند دقیقه ای نگام نمیکرد تو همون مدت فهمیدم اسمش یاسینِ

خلاصه پاکر ما آخرای کلاس طی یک تصادف فیس تو فیس با امیر مهدی غر غرو خون دماغ شد

اینکه وسط اون همه خون دلداری میداد ملت رو و خیلی بزرگ منشانه با قضیه برخورد میکرد واسم جالب بود

کاشف رو به عمل آوردم که یه بار  می خواسته خودشو از طبقه بالا بندازه پایین با این توجیه که من بت من َم !

حالا باید بشینم به انتظار ماجراهای آینده آقای پاکر و بقیه کلاس!

+باز آمد همون ماه مهر :/

  • گــــــــــــــــم گشته
۱۵
شهریور
۹۳

زمانیکه تلویزیون خونه ما دیونه میشه و از ریتم اصلی خودش خارج میشه و نمیشه تو هیچ شبکه ای پیام بارزگانی رو پیدا کنی مساوی میشه با زلزله ی همراه با ناله و فغان یک پسر بچه ی کوچیک و بی نهایت شیرین زبون!!!

و بدتر اینکه زمانیکه تلویزیون مقداری حالش خوبه و پیام بازگانی رو طبق روال پخش میکنه اما !!

اما تو هیچ کدومش گیرنده دیجیتال مارشال و پشتی طبی باراک و اوجه *گوجه* اویلا رو نشون نمیده!!

نگران طبع نه تنها پسر بچه ایی که نقل میون خونه خودمونِ که پسر همکار فلان شخص خواهرزاده رفیق شفیقم و نوه ی دختر عمه پسر دایی  همسایه و ... که اونام به همین منوال مصرف کننده بخش تولیدات صدا و سیمای ما هستن هستم!!!


گاهی هم با خودم تکرار میکنم !!

شاکز(چاکلز)

فش سامین (فرش ساوین)

دشتا بالا (دستا بالا)

و گاهی هم آرزو میکنم کاش لااقل بخشی از آموزه های دینی نه !!!

آموزه های علمی نه !!!

آموزه های اخلاقی ما شبیه همین پیام های بازرگانی میشد...

اینم از پیام بازرگانی این قسمت:

گیرنده دیجیتال مارشال

  • گــــــــــــــــم گشته
۰۸
شهریور
۹۳

رفته بودیم جایی

یه بنده خدایی هم همون جا بود

از بچگی میشناختمش،سر یک سری قضایای ژنتیکی

پدر این بنده خدا که فعالیت مغزیشون کم بوده با مادر این بنده خدا ازدواج می کنه و خود این بنده خدا میشه فرزند این دوتا بنده خدای دیگه...

همین بنده خدا که فرزند اون دوتا بنده خدای دیگه ام بود تقریبا به لحاظ ذهنی میشه شبیه پدرش.

القصه اینکه همونجایی که من ایشون رو دیدم،ایشون اومده بودن و خیلی خوشتیپ و شیک روبروی بنده نشسته بودن و من و ایشون(همون بنده خدای فرزند) چشم تو چشم هم عجیب همدیگه رو نگاه میکردیم تا اینکه ایشون یک لبخند بسیار ملیح تحویل بنده دادند.

زدم به بغل دستیم و گفتم فلانی واقعا شبیه باباشه؟؟گفت اره حتی تو مدرسه هم دیدن تغییر خاصی پیدا نمیکنه دیگه نگذاشتن که بره! پرسید حالا واسه چی می پرسی؟؟

گفتم : هیچی !! فکر کنم منم شبیه همونم!

گفت : یعنی چی؟؟

گفتم: خب دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید!!

ازش خوشم اومده به گمونم اونم از من خوشش اومده باشه!!

پ.ن

دوتامون از یک جنس هستیم!گذشته از همجنس بودن اینکه انسان هم هستیم! اما متفاوت !!!

دارم به این فکر میکنم این بنده خدا با این وضعیتش تونست جایگاه خودشو پیدا کنه!!

من در جایگاه خودم چقدر به هدفم رسیدم؟؟!!

  • گــــــــــــــــم گشته
۲۰
مرداد
۹۳

تند و تند صحبت میکرد!

نه ! ببخشید ؛ دعا میکرد...

خدایا یه نی نی به عمه راضیه یکی هم به خاله

آقاجون آقاجون م یادت نره

ها ها عمه مرضیه دیسک داره کمکش کن گناه داره

عمو چنگیزهم آدمش کن

دایی رو کمک کن موتورش درست شه

خدایا مامانم بابام!!

خلاصه التجا و اصرارش باعث شده بود هی بزرگترا بگن و هی تکرار کنه

خبر نداشت خودش وسط محراب جمکران شده بود

شفیع این آدم بزرگا بین اونا و امام زمانشونو و خدا...

.

.

.

فکر کنم مطمئن شد حاجت هاش همه برآورده شدن!!

خاطر جمع ِ خاطر جمع!

بلافاصله گفت : بسه دیگه خسته شدم...

  • گــــــــــــــــم گشته
۰۹
مرداد
۹۳

گاهی طلبه را فقط دیده بودیم

گاهی شنیده بودیم!!

بی ربط و باربط چه تگ ها که به آنها نچسابانده بودیم و ...

هیچگاه عمیق معنی همان چیزی را صدایش کرده بودیم

هم که نه!!

همان سطحی هم نفهمیده ای مَش!!

اینکه کسی طالب  باشد و کسی مطلوب

نمیدانم میشود گفت

همان عاشق اند و معشوق؟؟ یا؟؟

اما حکما طلبه طلب می کند و طالب میشود

و مطلوبش هم یقنا طالبش میشود و می طلبدش

و هی این طالب میشود

و آن دیگری مطلوب و باز و باز و باز...

گاهی خلط می کنند این طلب ها را با دور و تسلسل!!

اما

شاید نمیفهمندَش که این طلبکاری ها از آسمان و زمین

میجوشد...

نه ! نه!

اشتباه شد!

از قلب ِ قلب ِ عالم میجوشد!

رشته ای است  وسیع

یک سرش دست مطلوب است و

سر دیگرش دست همین طلبه!!

عرضها سماوات و الارض...

رد پایش را هم که بگیری

می بینی شاید نهایت

زیبایی مطلوب را در...

گاهی چه زیباست طلبه!!

گاه یک گنبد است و دو گلدسته!!!

  • گــــــــــــــــم گشته
۰۴
مرداد
۹۳

یه بنده خدا چینی هست

من نمیدونم مشکلش چیه!!

آقا بیا  من پسورد میدم

اصن خودت بشو نویسنده

وبلاگ!! خوبه؟؟ :|

والا بخدا هرچی هست

همینه که اینجاس

نه بیشتر

نه کمتر!!

لااقل یکم هک کردن رو یاد بگیر بعد!!!

همیطور تو!! هکر روسی!!

یکی دوتام نیستن که!! :|

  • گــــــــــــــــم گشته