بهانه

بهانه ی گرفتن کاسه ای شیر از دست حسن ع داشت

یا چشم دیدن خوشی یتیمان کوفه را نداشت

شاید هم محتاج بود به انگشتری! هرچه بود بدجور زد...

چهل روز چشم انتظارت زینب س

چله ها 

آخرشان خوش است

قصه ی وصال و اجابت دعاست.... 

یک راه

میان آن همه غم

دو پسر بودند و یک راه برای شادی دل مادر

و دل مادر بود و فقط حسین ع ...

+روز چهارم-میوه های دل زینب

لبخند کوچک

گاهی اوقات هم آدم دلش میخواد

جانش را بدهد اما مادر بخندد

حتی یک لبخند کوچک...

+روز چهارم-پسران زینب

اعوذ بالله از غارت معجرها

حسین ع روضه خواند

اللهم انی اعوذبک من الکرب و البلاء

زینب س یکی یکی گره معجرها را سفت کرد...

+شب سوم-امان از دل زینب س

احتیاط

ناقه ها را لااقل سیراب کنید

قافله راهش طولانیست

ناقه ی بی محمل برای اسارت کافی است...

کار هر روزش است!!

باید همه نشانه ها را

خوب به خاطر بسپارد

از جمله همین پیراهن کهنه...

پ.ن

گل من یک نشانی در بدن داشت...

شنیدن کی بود مانند دیدن

آنکه مقتل خواند را کار ندارم

آنکه مقتل را شنید هم هیچ

آنکه مقتل را دید ...هزار بار شهید شد! هزار بار!!

پ.ن

زینب خودش هزار بار شهید شده بود

وقتی که از حوالی میدان گذشته بود

روز مبادا

حالا سالهاست که

زینب س با نمک افطار

می کند...

باید عادت کند

برای روز مبادا...

افطار بی مادر

مادر که در خانه نیست

سفره ی افطاری پهن کند

کار برعکس میشود

پدر به خانه ی فرزندان میرود

امشب علی مهمانِ....

                              امان ز دل زینب