درست زمانی که
مرگ از او فرار کرد
شهید شد....
- ۲ نظر
- ۰۷ مرداد ۹۳ ، ۰۲:۲۷
دائم الوضو بود
می دانست
بی خبر می آید مرگ...!!
نه !!
با خبر می آید ارباب!!
یک ساعت است فلسفه گوش میدهم
آخرش هم چیزی نفهمیدم !!!
چه مرگ تلخی است این نفهمی
با یک لبخند سرد!!
وقت دنیا اومدنش
کس دیگه ای تر و خشکش کرد
وقت از دنیا رفتنش
کس دیگه ای تر و خشکش کرد
وقت بین این ترو خشکی ها
رو هم کس دیگه ای تنظیم کرد
فقط
حواسش نیست خودش هیچ کاره اس!
میگفت:
هر دردی درمونی داره الا مرگ
جواب داد:
درمون هر دردی همین مرگ
پ.ن
قضاوتش با شما!
به این فکر میکردم زیاد سخت نیست
اگر چند جمله بخوانشم مرگ را
چند جمله بنویسشم مرگ را
شاید شدم مصداق موتوا قبل ان تموتوا...!!!
گرچه دیرتر از دیگران
اما بنام حضرت مادر
به مرگ که لبخند بزنی
شهید میشوی...
در و دیوار شهادت میدهند!!!
شروع کردم به خواندن!!
این پست های آخر همه عجیب مرگی بودند!!
با مرگ هم شوخی میکرد
آنقدر فرصت هایش را کشت
تا اینکه خودش مُرد..