کهف خون

مرا به نوکری خود شها تو مفتخر نما

کهف خون

مرا به نوکری خود شها تو مفتخر نما

کهف خون

محبت می کشد و شهید میکند , شهید محبت دوست شدن بهتر از شهید دشنه ی دشمن شدن است...
مرحوم دولابی!!

و تو

سرشته با گل منی

تو صاحب دل منی
.
.
.

آیه محبتی
می کشی مرا حسین...

پیام های کوتاه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جمکران» ثبت شده است

۲۰
مرداد
۹۳

تند و تند صحبت میکرد!

نه ! ببخشید ؛ دعا میکرد...

خدایا یه نی نی به عمه راضیه یکی هم به خاله

آقاجون آقاجون م یادت نره

ها ها عمه مرضیه دیسک داره کمکش کن گناه داره

عمو چنگیزهم آدمش کن

دایی رو کمک کن موتورش درست شه

خدایا مامانم بابام!!

خلاصه التجا و اصرارش باعث شده بود هی بزرگترا بگن و هی تکرار کنه

خبر نداشت خودش وسط محراب جمکران شده بود

شفیع این آدم بزرگا بین اونا و امام زمانشونو و خدا...

.

.

.

فکر کنم مطمئن شد حاجت هاش همه برآورده شدن!!

خاطر جمع ِ خاطر جمع!

بلافاصله گفت : بسه دیگه خسته شدم...

  • گــــــــــــــــم گشته
۱۹
مرداد
۹۳

جمعه ها غروب جمکران

جور دیگری آدم را میکشد!

شهیدش میکند...(خیلی ساده)

  • گــــــــــــــــم گشته
۱۳
مرداد
۹۳

به همسایه هایت فکر میکنم

به اینکه همجواری ات آنقدر شیرین است که

مهدی هم سایه نشینت شده است...

  • گــــــــــــــــم گشته