بهانه ی گرفتن کاسه ای شیر از دست حسن ع داشت
یا چشم دیدن خوشی یتیمان کوفه را نداشت
شاید هم محتاج بود به انگشتری! هرچه بود بدجور زد...
- ۱ نظر
- ۱۶ تیر ۹۴ ، ۲۰:۱۲
بهانه ی گرفتن کاسه ای شیر از دست حسن ع داشت
یا چشم دیدن خوشی یتیمان کوفه را نداشت
شاید هم محتاج بود به انگشتری! هرچه بود بدجور زد...
میان آن همه غم
دو پسر بودند و یک راه برای شادی دل مادر
و دل مادر بود و فقط حسین ع ...
+روز چهارم-میوه های دل زینب
گاهی اوقات هم آدم دلش میخواد
جانش را بدهد اما مادر بخندد
حتی یک لبخند کوچک...
+روز چهارم-پسران زینب
حسین ع روضه خواند
اللهم انی اعوذبک من الکرب و البلاء
زینب س یکی یکی گره معجرها را سفت کرد...
+شب سوم-امان از دل زینب س
ناقه ها را لااقل سیراب کنید
قافله راهش طولانیست
ناقه ی بی محمل برای اسارت کافی است...
باید همه نشانه ها را
خوب به خاطر بسپارد
از جمله همین پیراهن کهنه...
پ.ن
گل من یک نشانی در بدن داشت...
آنکه مقتل خواند را کار ندارم
آنکه مقتل را شنید هم هیچ
آنکه مقتل را دید ...هزار بار شهید شد! هزار بار!!
پ.ن
زینب خودش هزار بار شهید شده بود
وقتی که از حوالی میدان گذشته بود
حالا سالهاست که
زینب س با نمک افطار
می کند...
باید عادت کند
برای روز مبادا...
مادر که در خانه نیست
سفره ی افطاری پهن کند
کار برعکس میشود
پدر به خانه ی فرزندان میرود
امشب علی مهمانِ....
امان ز دل زینب