پاییز که میرسد
یک ساعت ، رسمی ِ رسمی!
مهرِ ماه مهر به وقت تو تمدید میشود...
+صفر ساعت ها
دوره گرد تو اند
امشب
- ۳ نظر
- ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۰۰
پاییز که میرسد
یک ساعت ، رسمی ِ رسمی!
مهرِ ماه مهر به وقت تو تمدید میشود...
+صفر ساعت ها
دوره گرد تو اند
امشب
از ماجرای کربلا
تا سلام جابر ابن عبدالله
بهانه ها کم نبود برا شهادتت...
+شهادت امام محمد باقر ع تسلیت
چشم و دل سیرند
چشم و دلم
از همان وقت که پر از نشان تو شدند...
+کلمات هم از تو پراند حرفی برای گفتن نمی ماند.
حرف میزند بین ما
سکوتمان
گور پدر همه ی اتفاق ها...
+ فقط نگو که زبانش را نمیفهمی...
طبق عادت هر روزه زنگ زد که درو دل کنیم.
بعد از خنده های همیشگی رسیدیم به غصه ها...
از خوابش گفت و تهدیدش کردم وای به احوالت اگر من نبوده باشم همراهت
نمیشناخت آن عبد صالح را !!
گفتمش عبد صالح فقط یکی است...
آخرش رسیدیم به آنجا که
گفتمش: حس میکنم نعوذوبالله خدا را به بازی گرفته ام
خندید و گفت : خوشبحالت که همبازی تو خداست !!
حیف که از پشت تلفن دستم بهش نمیرسید اما همان تکه کلام همیشگی را که ربطی به شعور دارد نصیبش کردم که دفعه آخرش باشد با احساس من بازی کند !!
اما انصافا رفیق خوب یعنی همین !! یعنی همینکه من و او را به نام هم میشناسند و دوست دارد از هر دری مرا به خدا ربط بدهد
خدا حفظش کند البته به قول خودش فی الواقع بیشتر مرا برای او که شوهرش فقط با وجود من اجازه می دهد او حتی خودش را در چاه بیاندازد...تا این حد :|
می روم مقیم سفارت
خواب میشوم
برای همیشه دیدنت...
+قدمت روی چشم بیا
پا در میانی کرد خدا
دو نفر یکی شدند
آن روز عید شد...
+ عیدتون مبارک
همه از باب الجواد برتو وارد شدند
یکی برای طعنه
یکی برای حاجت...
+به ما طعنه میزنند آقا اگر
حاجتمان از باب الجواد رد نشود
+تسلیت امام رئوف
آب ها عاشق بازی با بچها یند
دست به دامن
حرمله ها می شوند...
+ و اما شرحی بر متن
و سه شعبه ی حرمله ها