درو دل
پنجشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۳۵ ب.ظ
طبق عادت هر روزه زنگ زد که درو دل کنیم.
بعد از خنده های همیشگی رسیدیم به غصه ها...
از خوابش گفت و تهدیدش کردم وای به احوالت اگر من نبوده باشم همراهت
نمیشناخت آن عبد صالح را !!
گفتمش عبد صالح فقط یکی است...
آخرش رسیدیم به آنجا که
گفتمش: حس میکنم نعوذوبالله خدا را به بازی گرفته ام
خندید و گفت : خوشبحالت که همبازی تو خداست !!
حیف که از پشت تلفن دستم بهش نمیرسید اما همان تکه کلام همیشگی را که ربطی به شعور دارد نصیبش کردم که دفعه آخرش باشد با احساس من بازی کند !!
اما انصافا رفیق خوب یعنی همین !! یعنی همینکه من و او را به نام هم میشناسند و دوست دارد از هر دری مرا به خدا ربط بدهد
خدا حفظش کند البته به قول خودش فی الواقع بیشتر مرا برای او که شوهرش فقط با وجود من اجازه می دهد او حتی خودش را در چاه بیاندازد...تا این حد :|
- ۹۴/۰۶/۲۶