تو عسل در دهانم بگذار
قول میدهم تا قیامت
مزه اش را فراموش نکنم!
- ۱ نظر
- ۰۸ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۳۴
به دنیا که آمد کامش را با تربت بازکردند
وقت دفن هم تربت زیر زبانش گذاشتند
نکیر منکر تا قیامت نشستند پای منبرش!!چشم به دهانش!
ثم یعنی: آخر , عاقبت , نتیجه!!!
پس عاقبت فدایت شوم
تو شوی کفیل کفن و دفنم!
هرچه داشت گذاشت و رفت
گفتند چه دست خالی آمده ای
گفت :
بدون هیچ زاد و توشه ای از حسنات و قلب سلیم بر شخص کریمی وارد شدم
و در پیشگاه کریم بردن زاد و توشه زشت ترین کار است*
*نوشته ی روی سنگ قبر سلمان
دلش برای خدا تنگ شده بود
وضو نداشت ، بند کفش هایش را محکم کرد
دو رکعت نماز میت خواند...
دائم الوضو بود
می دانست
بی خبر می آید مرگ...!!
نه !!
با خبر می آید ارباب!!
یک ساعت است فلسفه گوش میدهم
آخرش هم چیزی نفهمیدم !!!
چه مرگ تلخی است این نفهمی
با یک لبخند سرد!!