فاطى که ز من نامه عرفانى خواست
از مورچه اى تخت سلیمانى خواست
گویى نشنیده «ما عرفناک» از آنک به
جبریل از او نفخه رحمانى خواست
میان گذشته ی کاغذ پارها
عرفان هم
پیدا میشود...
چه جالب
من دست خط رو ندیده بودم.
شعرش رو ولی شنیده بودم
خیلی جالب بود.
از موچه ای تخت سلیمانی خواست...
چقدر تواضع.